برای بار دیگر فاجعه ای رخ داد و این بار هم باز درون شهر و خسارت های مالی و جانی فراوان برای بی تدبیری دست اندرکاران قبل و فعلی کسانی که خود را صالح و مدبر می دانند. شیراز و نوروز بی مثالی که همیشه زبان زد همه بوده است و مسافران زیادی برای دیدن این شهر زیبا در مقصد نهایی خود و یا به صورت عبوری از آن دیدن می کنند. شهری که از ابتدای تنگه الله اکبر ورودی خود همیشه برای همه رهروان جاده ای و با دیدن دروازه قرآن لبخند را به چهره می آورد و امسال با همه بی تدبیری ها توانست لبخند ها را به اشک و فریاد تبدیل سازد!
سال ها است برای رسیدن به تنگه الله اکبر از سمت مرودشت به سوی شیراز دیگر در تک خط جاده و پشت سر کامیون ها دقیقه ها سپری نمیشود و با کشیدن جاده جدید و تعریض جاده قدیم توانسته اند مشکل ترافیک ورودی شهر را به خوبی حل نمایند و از آن جا بالاتر به تدبیر آن رسیدند که باید دروازه قرآن شهر را هم برای حفاظت بیشتر از روی جاده حذف کرده و ماشین ها به مانند سالیان قبل از زیر آن گذر نکنند. اما همه و همه این ها با چه تدبیر و روشی؟ اینها به چه قیمتی؟ اگر بخواهم در مورد سازه دروازه ای شهر سخن گویم خود نیاز به ساعت ها بحث و نظریه است تا آن چه هم اکنون به عنوان نمایی بسیار زشت و جلوه ای امروزی را به عنوان دروازه ای قدیمی جا بزنیم و ثابت کنیم این کار و این شیوه مرمت از تخریب کلی بنای دروازه قرآن نیز بدتر بوده است.
جاده حال حاضر در ورودی شهر شیراز که در کنار دروازه قرآن است درست بعد از پر کردن مسیل رودخانه فصلی حدود سی سال پیش کشیده شده و دست اندرکاران آن زمان به خیال خود با کشیدن لوله ای در مسیل رودخانه فصلی تنگ الله اکبر خطر بروز اتفاق سیل را ازمیان برده اند. امروز پنجم فروردین ماه ۱۳۹۸ مصیبت بزرگی برای مهمانان نوروزی با حماقت مدبران و دست اندرکاران اتفاق افتاد و هموطنان بیگناه ما دچار گرفتاری های زیادی شدند.
کاش وقتی خودمان تدبیری نداریم از گذشتگان یاد میگرفتیم و میدانستیم بر عکس این زمان، اسلاف ما دقیق بر رفتار طبیعت اشراف داشته و حق طبیعت را به جای می آوردند. ای کاش میتوانستیم عبرتی برای سال های بعد داشته باشیم که میدانم باز هم دچار اینگونه مشکلات خواهیم شد.
ماهی قرمز برای شب عید نمیخرم !
آقا … خانم … پسرم … دخترم …. بزرگوار … مادرم … پدرم …. دوست ه من ! خواهش می کنم کمی فکر کنید ! به جای سر تو گوشی کردن و وقت را به بیکاری گذراندن کمی جستجو کنید ! به هر چی که میپرستید ماهی قرمز از آداب و رسوم شب عید و سفره هفت سین ایرانیان نبوده و نیست ! ماهی قرمز مربوط به رسم های چینی ها است و متاسفانه از مدت ها پیش بوسیله سود جویان و دلالان وارد رسم های ایرانی ها شده ! چیزی که بزرگ تر های ما می دانند و باید به همگان یاد آور شویم !
بیایید خود را به این کمپین اضافه کنیم و به خرید ماهی قرمز نه بگوییم ! برای شادی ما این ماهی های کوچولو را به بازی نگیریم و در محیطی بسیار ناسالم و آلوده آن ها را نگهداری نکنیم ! این تجارت ناسالم جز درآمد فراوان برای عده ای سود جو چیز دیگری ندارد ! ماهی های قرمزی که این روزها تا شب عید نوروز در همه خیابان ها و کوچه های شهر هایمان دیده میشود در محیطی آلوده با سرمای زیاد و غیر استاندارد نگهداری می شود و دارای انواع بیماری های پوستی و انگلی هستند. این ماهی ها اکثرا علاوه بر این بیماری ها دچار ضربه و خراش بر روی بدن های خود بوده و به هیچ عنوان به صورت صحیح نگهداری نمی شوند!
علاوه بر این ها هنوز هم طمع کاران دست از سر بازار شب عید برنداشته و علاوه بر ماهی های قرمز به تجارت پر سود خرید و فروش مارهای آبی و لاک پشت و همین طور به تازگی سمندر لرستانی رو آورده اند! باید بدانیم که حیات وحش غیر قابل خرید و فروش است و نباید برای لحظاتی شادی ما این موجودات از بین بروند! سمندر های لرستانی جزو گونه های بسیار کمیاب بوده و شاید در ایران و لرستان کمتر از ۱۰۰۰ عدد از آنها یافت شود ! به علت تغییر اقلیم و خشکسالی های این سال ها محیط زندگی این گونه سمندر در حال نابودی است و در حال حاضر هم به دست انسان این روند بحران و از بین رفتن تدریجی به شدت افزایش یافته و شاید در سالیان پیش رو این گونه زیبا و رنگی از بین برود! بیایید برای حفط این گونه و همین طور پابندی به رسم های ایرانیان از خرید ماهی قرمز و مار آبی و لاک پشت و به خصوص سمندر لرستانی جلوگیری کنیم و برای این کار در صورت دیدن فروش این گونه های حیات وحش به موسسه مطالعات خزندگان و دوزیستان ایرانیان خبر دهیم تا ماموران این موسسه پیگیر شده و نسبت به رها سازی این گونه ها در محیط زیست اصلی خود اقدام نمایند. برای این ارتباط می توانید به ایمیل rescue@arw.ir در ارتباط باشید.
تخت جمشید رو به نابودی است
باید از بین برود تا باور کنیم؟ در ایران باید هر آن چه که پیش بینی میکنیم و میبینیم به انجام برسد تا ما باور کنیم؟ چند سال است که از وضعیت خراب تخت جمشید و محوطه های باستانی آن همه خبر دارند و هنوز همه منتظر هستیم تا همین چند ستون باقی مانده یا بریزد یا تخریب شود! دیگر چیزی برای دزدیده شدن مگر با جرثقیل نیست ! پس فعلا فقط باید نگران از بین رفتن آن باشیم ! سیل یا زلزله یا کلنگ یک فرد ناآگاه شاید هم آگاه برای تخریب این مجموعه منحصر به فرد که تمامی دنیا در پی خواستن این چنین آثاری است و ما منتظر تخریب آن !
بودجه ها را به خوبی میگیریم آن هم از سازمان های بین المللی و به دلار و خرج هم میکنیم آن هم به ریال و تنها ساخت چند جوب آب در پایین تخته سنگ هایی که نیازی به آن ها نیست ! خرج میکنیم آن هم برای گرفتن چند کارگر برای باغبانی یا شاید چند نگهبان برای نگهبانی و یا … اما آیا این ها کافی است؟ محوطه سازی ها انجام شده … آثار به جا مانده هم نه تکان خورده و نه به آن ها اضافه شده که کم هم شده است! سالیان قبل با بودجه ای هنگفت راه هایی چوبی را با تخته الوار های تراورس و ضد باران تهیه کرده ایم ! راه پله ها را برای عدم فرسایش عبور بازدید کنندگان به این تراورس ها مجهز کرده ایم!
این ها کافی است ؟ بودجه ها به کجا رفته؟ به کجا میرود؟ آیا متخصصان و دست اندرکاران نمیدانند که این تخته ها را باید با روغن کوسه هر ساله آغشته کرد تا خاصیت خود را از دست نداده و در محیط باز و زیر بارش باران و برف و نور خورشید دوام بیاورد؟ اگر میدانستند که اکنون بعد از این همه سال این تخته ها متورم نشده بود و از جای خود بیرون نزده بود! چه هزینه ها که برای انجام این طرح صورت گرفت ! اما دیگر هیچ ! حتما ما هم فکر میکنیم که این تخته سنگ ها و ستون های برجا مانده برای از بین رفتن چیزی را ندارند و پا برجا خواهند ماند؟ یا شاید هم به این فکر هستیم تا بودجه ها را در جاهای دیگر خرج کنیم تا به خودی خود و به زودی این چهارتا ستون و تخته سنگ هم از هم پاشیده شود و چیزی به اسم تخت جمشید نماند!
وضعیت از آن چه میبینیم خراب تر است ! نور خورشید در طی روزها و انقباض و انبساط بسیار زیاد سنگ ها در طول شب و روز و همین طور بارش باران های سیل آسا و رشد گل سنگ ها به طور فزاینده همه و همه تخت جمشید را به ویرانه تبدیل خواهد کرد! به همه این ها محبت های بازدید کنندگان و یادگاری های کنده شده روی این سنگ ها تا آن جا که از دستشان بیاید و همین طور عکس های سلفی که برای گرفتنشان باید بر روی این مجموعه تاریخی پا گذاشته شود و از حریم مشخص شده نیز آن طرف تر رفته و عکس ها گرفته شود! شاید فردا این محموعه تاریخی باستانی نباشد و عکس های سلفی ما باقی بماند ! همان طور که عکس های سلفی ما با ارگ بم هم باقی است و خود ارگ از بین رفته !
پس بشتابید! ببینیم در این مسابقه چه کسی برنده است؟ دوست داران میراث فرهنگی یا بازدید کنندگان ه تخریب کننده یا طبیعت و قدمت این آثار و شاید هم دست اندرکارانی که منتظر هستند این ستون ها ریخته شود و زمین ها فروش برود ! آن وقت دیگر تختی نیست تا جمشیدی بر روی آن فخر بفروشد!
بازهم اسفند
بازهم اسفندی دیگر سر رسید و باز هم مزه خاص این ماه را نچشیده به ماه دیگر و فصلی دیگر وارد میشویم . اسفند ماه دوست داشتنی سال است که تکلیف را برایت روشن نمیکند! هم در رنگ و بوی اسفند و زمستان هستی و هم به پیشواز بهار و فروردین! اسفند تو را دچار سردرگمی میکند … یک توهم یک بازی یک شروع و نه پایانی برای فصول در یک سال!
در این ماه میتوانی با شوق و امید از روی سرما و بوران به آینده ای نزدیک چشم بدوزی و به خود نوید بودن را دهی ! میتوانی زمستان را اگر بخواهد لمس کنی و طروات را منتظر باشی … اسفند را باید دوست داشت باید در اسفند زاده شد باید به جوانه های سر در آورده از خاک به سبزی ملایم درختان که میبینی باید به سرما در گرما عادت کرد و بهار را بویید باید زنده باشی از برای اسفند
این بار مالزی و دماوند
دماوند را سه سال پیش بود که در مرداد ماه صعود کردم . آن هم از جبهه جنوبی و ساده ترین مسیر و در همان زمان از ارتفاع ۴۰۰۰ متری به بالا برف و بوران را شاهد بودم و سرما ! صعود در این فصل با این سرمایی که در مازندران و تهران روی داده این روزها به سختی آن می افزاید و دوروز پیش کوه نوردان مالزی در تیمی ۱۲ نفره صعودی را داشته اند و متاسفانه دونفر از آن ها در مسیر بازگشت از قله مفقود شده اند و تا کنون گروه های امداد و نجات به دلیل سرمای منظقه موفق به جستجوی کامل نشده و سرنوشت این دو کوه نورد مالزی در ابهام است .
نکته جالب آن که سفیر مالزی در ایران از دیروز به روستای رینه رفته و پیگیر اوضاع و سرنوشت دو هم وطن خود است چیزی که ما به راحتی از آن میگذریم و ساده میبینیم ! کاش کمی از این ور آب ی ها یاد میگرفتیم نه اروپایی ها یا آمریکایی ها از همین مردمی که در نزدیکی ما هستند و بهتر از ما خیلی چیزها را آموخته و یاد دارند
دل نوشت
در جایی که من زندگی میکنم مردن به هیچ بهانه ای نیاز ندارد و در کسر ی از ثانیه بدون هر گونه بهانه ای میشود برای هر کس ی روی دهد ! حال دیگر بهانه های زیاد را هم به آن اضافه کنید تا در این فرآیند کاتالیزور ی نیز برای سریع تر شدن و ناگهانی بودن شدید تر شود !
می شود سوار بر ناوگان حمل و نقلی شد فرقی نمیکند هواپیما باشد یا قطار شاید هم اتوبوس و یا ماشین های سواری ! در کل نتیجه یکی است آن هم ناگهان و سریع از بین رفتن است ! چیزی که در جایی که من زندگی میکنم ارزشی ندارد جان است ! و برای دادنش تنها کافی است هوا سرد شود ! برف بیاید ! بارانی بزند و سیلی رخ دهد یا شاید هم زلزله و صاعقه ! حتی میتوان با آلودگی هوا سلفی دونفری با حضرت عزراییل گرفت ! شاید هم سوزن بان یک کار بسیار راحت و عبور و مرور دو قطار از دو مسیر را اشتباه کند ! حرف من از فرودگاه جی اف کندی نیویورک و یا فرودگاه هامبورگ یا حتی همین فرودگاه دبی هم نیست ! تعداد تنها دو قطار ! شاخ به شاخ ! یا نه نیازی به این هم نیست ! کافی است تا سرما باشد و برودت هوا و یخ زدگی معابر و …. این ها همه بهانه است برای نبودن ! کاش ….
به جای این نقطه چین ها میتوان تا دلت خواست چیز نوشت ! آن را به شما واگذار میکنم و قوه تخیل اتان چرا که این کاش ها و بلکه ها تنها در رویای ما جا دارد و گرما و سرما و برف و باران و رانندگی و قطار و هواپیما و … همه سر جای خود در حال ایفای وظیفه هستند!
تابستان و مشکلات شهری !
مدتی است که تابستان و گرما شروع شده و هر روز در خیابان در هر جای شهر مشکلات شهری به نظرم میرسد که شاید با یک مدیریت صحیح و کار آمد شاید از همان ابتدا حل می شد ولی نه تنها فکری برای آن نشده بلکه هم اکنون نیز جز آلودگی چیزی را به همراه ندارد!
جوب هایی که از آب های متعفن و بد بو و بد رنگ پر شده و فکری هم ظاهرا برای کسی ایجاد نمیشود ! آب هایی که با یک شیب مناسب به چاه های تخلیه باید سر ریز شود ولی هم اکنون تنها به آلودگی شهری دامن زده و با گرمای هوا هم بر غلظت آن افزوده می شود!
کاری که می شد از همان ابتدا حل شود هم اکنون نیز برای رفع این مشکل و تمیزی جوب ها خبری از ماموران زحمت کش شهرداری نیست و با پیگیری از طریق شهرداری ها هم اکثرا کسی به نتیجه ای نمیرسد ! مشکلی که به بیماری های پوستی و انگلی می انجامد !
کوچه بی نام
اول از هر چیز من نه منتقد سینما و فیلم هستم و نه تحلیل گر سینمایی ! من فقط یک بیننده فیلم هستم تا بتوانم با درستی و شیوه صحیح با یک فیلم ه خوب و در زمان های آزاد وقتم را پر کنم !
مدتی بود که تبلیغ و تیزر های فیلم کوچه بی نام را میدیدم و همیشه تا چند روز پیش در حسرت نداشتن وقتی برای دیدن این فیلم در سینما بودم و چند روز پیش متوجه شدم این فیلم پس از اکران در سینما به روی سینماهای خانگی هم آمده و توانستم فیلم را بر روی سی دی خریداری کنم. تا دیشب که با شوق ه فراوان برای دیدن فیلم دست بکار شدم و یک ساعت و نیم وقت خودم را در اختیار کارگردان و عوامل فیلم دادم و در آخر نیز به این پرسش رسیدم ! خوب که چی؟فیلمی با ضرب آهنگی تند ولی بی محتوا ! نشان گر جامعه و قشری از جامعه کشور ایران و کاملا بی هدف ! شاید اگر بازی خوب باران کوثری نبود فیلم از همین فراز و نشیب های بی سر و ته خود نیز می افتاد ! فیلمی که در تمامی صحنه ها و سکانس های آن از بازی خوب باران کوثری بهره میبرد و دیگر هیچ چیز را نداشت ! دختری از قشر پایین و پر جمعیت و همین طور مذهبی ایران که بر خلاف مسیر رودخانه شنا میکرد و بدون ترس جلوی پدر و مادر خود ایستاد و به راحتی میگفت خوب من هم این جور زاده شده ام ! پسری که مشخص شد به صورتی بسیار مبتذل تر از فیلم های کشور همسایه به مانند فیلم های ترکی شبکه های ماهواره ای از ارتباطی صیغه ای بوجود آمده و باز هم با عشق و عاشقی خواهر و برادری به نافرجام و بعد هم به سقوطی بی حاصل از سانحه هواپیما تن در داده و به نوعی از سناریو فیلم کنار گذاشته می شود و پدری که تا آن روز با سرپوشی داشتن همسری صیغه ای پسر خود را نیز منکر بوده است !
همه و همه داستان ه بی سر و ته فیلم را تشکیل داده و نه تنها آموزه ای در داستان مشخص نبوده بلکه پس از پایان این ساعت به هیچ جوابی هم نرسیدم ! فیلم را به هیچ عنوان برای هیچ قشری حتی قشر بیکاران جامعه توصیه نمیکنم !
عمو نوروز
به بهانه فرا رسیدن سال جدید ! در نوروز و آداب آن از گذشته تا به الان فراز و نشیب های زیادی داشته ایم و شاید تحریف ! همیشه در این فکر بودم که چرا حاجی فیروز را در جشن های نوروزی و خیابان ها در این ایام شاد می بینیم ! حاجی فیروز که با سیاهی خود و لباس قرمزش ترس مبهمی را در چهره بچه ها رقم میزند! تا به حال در خیابان ها و جاهایی که حاجی فیروز با رقص و پایکوبی خود شادی را برای ما بزرگ ها می آورد به چهره بچه های زیر ۵ سال دقت کرده اید؟ به این فکر کرده اید که ما در این ایام شخصیت مهربان و پیرمرد خوش مزه عمو نوروز را هم داریم؟ چرا عمو نوروز از فهرست شادی های نوروزی ما بیرون رفته است؟ پیرمرد مهربان ی که با کوله ای پر از هدیه میتواند با آن لباس سبز و ریش سفیدش خاطره خوبی را برای عید و نوروز به همراه داشته باشد.
ایام کریسمس بچه های فرنگ از سر و کول هم بالا میروند تا بتوانند سانتا را ببینند و هدیه ای از دست او به ارمغان داشته باشند … همان پیرمرد با شکم فربه خود و زنگوله و احیانا سوار بر سورتمه برای رساندن هدیه ها ! ما نیز بیاییم و برای کودکان ایرانی این هدیه را از دستان عمو نوروز برایشان به ارمغان بگذاریم . بیاییم شادی را در چهره کودکان با دادن هدیه های کوچک اما پر بها از عمو نوروز داشته باشیم . ما خود دارای فرهنگی غنی هستیم اگر بخواهیم و اگر به خوبی فکر کنیم !
شمعدانی بهاری
این روزها در شهر تو شمعدانی ها منتظر بهارند ! هیچ بیادت هست بوی ساقه شمعدانی را ؟ بوی طراوت ! بوی سبزی ! خاص بوی آب ! این بوهای یک شمعدانی است با گل های قرمز رنگ کم پر ! بو و یادی که شاید کسی نه ببیند و نه ببوید ! برای خیلی از آدم ها این ها معنی ندارند اما من ! برای من بوی این تازگی و این شمعدانی مستقبم به ایوان خانگی تو راه پیدا میکند ! درست انگار تونلی زده شده از همین خیلی دور ه من به آن تراس تو با آن توری جدیدش ! توری که شد مرز بین من و تو ! سد راه رسیدن تو به آن شمعدانی